وبلاگ رسمی علی ترکاشوند | ||
|
شيعيان! مديون خون کيستيد؟ زنده از رقص جنون کيستيد؟ برچسبها: شیعهاگه اشتباه نکنم شعر باید ازمرحوم آغاسی باشه! يا علي امروز تنها مانده ايم در هجوم اهرمانها مانده ايم ياعلي شام غريبان را ببين مردم سر در گريبان را ببين گردش گردونه را بر هم بزن زخمهاي كهنه را مرهم بزن بشنو از ني چون حكايت ميكند شيعه را در خون روايت ميكند شيعه يعني شرح منظوم طلب از حجاز و كوفه تا شام حلب شيعه يعني يك بيابان بي كسي غربت صدساله بي دلواپسي شيعه يعني صد بيابان جستجو شيعه يعني هجرت از من تا به او شيعه يعني دست بيعت با غدير بارش ابر كرامت بر كوير شيعه يعني وعده اي با نان جو كشت صد آيينه تا فصل درو شيعه يعني قسمت يك كاسه شير بين نان خشك خود با يك اسير از عدالت گر تو ميخواهي دليل ياد كن از آتش و دست عقيل جان مولا حرف حق را گوش كن شمع بيت المال را خاموش كن شيعه گي ايا شكم پروردن است؟ يا به روز جنگ عذر اوردن است؟ شيعه گي ايا فقط خوابيدن است روي مولا را به رويا ديدن است اي زر اندوزان چنين وجر و وبال جمع كي ميگردد از كسب حلال؟ اين تجمل ها كه بر خوان شماست زنگ مرگ و قاتل جان شماست مي سزد كز خشم حق پروا كنيم در مسير چشم حق پروا كنيم اين دو روز عمر مولايي شويم مرغ اما مرغ دريايي شويم مرغ دريايي به دريا مي رود موج برخيزد به بالا مي رود ليك مرغ خانگي در خانه است روز و شب در بند مشتي دانه است تا به كي در بند آب و دانه ايد غافل از قصاب و صاحب خانه ايد امشب از دامان دل دستم جداست نينواي ناله ام چون كربلاس برچسبها: برچسبها:
شیعه یعنی دعبل چشمانتظار «بشنو از نی چون حکایت میکند» شیعه را در خون روایت میکند نی حدیث آفرینش، باز گفت باز گفت اما به شرح راز گفت دست حق تا خشت آدم را نهاد بر دهانش نام خاتم را نهاد نام احمد نام جمله انبیاست «چونکه صد آمد نود هم پیش ماست» از مناره پنج نوبت پرخروش نام احمد با علی آید به گوش روز و شب گویم به آوای جلی! «اکفیانی یا محمد یا علی» کیستی ای حامی ختم رسل اول و آخر تویی ای نفس کُل موج هستی، کشتی و دریا تویی حق تویی، پیدا و ناپیدا تویی ای حضورت نقش در آیینهها مهبط تنزیل شوقت سینهها بیخود از خود در بیابان طلب میزنم بر خاک زانوی ادب آفتاب ای آفتاب ای آفتاب از نگاه بندگانت رخ متاب دوش صحرا میکشد آه مرا نالههای گاه و بیگاه مرا نالههایم را به چاه انداختم بادهایم را به راه انداختم یا علی جان تا ز عشقت دم زدم پرسه در شش گوشة عالم زدم از حضیض خاک تا اوج فلک فاش دیدم سرّ الله معک از فروغت دیده ادراک، چاک وز فراقت عدل، مدفون زیر خاک حیدرا یک جلوه محتاج توام دار بر پا کن که حلّاج توام یک دو گام از خویشتن بیرون زنم گام دیگر بر سر گردون زنم گام بردارم ولی با یاد تو سرنهم بر دامن اولاد تو شیعه یعنی شرح منظوم طلب از حجاز و کوفه تا شام و حلب شیعه یعنی یک بیابان بیکسی غربت صدساله بی دلواپسی شیعه یعنی صد بیابان جستوجو شیعه یعنی هجرت از من تا به او شیعه یعنی وعدهای با نان جو کشت صد آیینه تا فصل درو شعیه یعنی عدل و احسان و وقار شیعه یعنی انحنای ذوالفقار شیعه یعنی تندر آتشفروز شیعه یعنی زاهد شب، شیر روز شیعه یعنی تیغ تیغ موشکاف شیعه یعنی ذوالفقار بیغلاف شیعه یعنی عشقبازی باخدا یک نیستان تکنوازی با خدا شیعه یعنی سابقون السابقون شیعه یعنی یکتپش عصیان و خون شیعه باید آبها را گل کند خط سوم را به خون کامل کند خط سوم، خط سرخ اولیاست کربلا بارزترین منظور ماست شیعه یعنی هفتخطی در جنون شعیه طوفان میکند در کاف و نون شیعه یعنی تشنة جام بلا شیعگی یعنی قیام کربلا شیعه یعنی شوق، یعنی انتظار صاحب آیینه تا صبح بهار شیعه یعنی سالک پا در رکاب تا که خورشید افکند از رخ نقاب عشقبازان! شور و حال آمد پدید میم و حا و میم و دال آمد پدید آمد آن روز که در ناباوری سرزند از غرب، مهر خاوری راستین مردی رسد با تیغ کج شیعیان: «الصبر مفتاح الفرج» برق تیغم خاک را روشن کند شورهزار تیره را گلشن کند شیعه یعنی دعبل چشم انتظار تا کشد بر دوش خود چلسال دار شیعه باید همچو اشعار کمیت سرنهد بر خاک پای اهل بیت یا فرزدقوار در پیش هشام ترک جان گوید به تصدیق امام این سخن کوتاه کردم والسلام شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام شاعر:مرحوم محمدرضا آقاسیبرچسبها:
برچسبها: شیعه نامه « اشعار مرحوم محمد رضا آقاسی »بشنو از نی چون حکایت می کند شیعه را در خون روایت می کندای شمایان! آشنا با درد من * نور چشمان بیابانگرد من *بنگرید آواره تبعید را *آن که از نااهل سرپیچید٬ را * گرد این تبعید بر دامان من * مهر تأئیدی است بر ایمان من *ناله من نطفه در تبعید بست * زیر بار «فاستقم» پشتم شکست *نعش من تا مرگ بی چون و چرا * می کشد بر دوش تابوت مرا *حال ما را از اباذر بازپرس * وز عقابان شیوه پرواز پرس * کیستم؟ دلداده درد آشنا * سینه ای با تیغ نامرد آشنا *من کیم ؟ زندیق بی نام و نشان *کز برم دل می رود دامن کشان *من چه گویم؟ یک رگم هشیار نیست *شیعه را با کار عالم کار نیست *کار من بی پا و بی سر رفتن است *وز مسلمانی٬ فراتر رفتن است *شهوت فرماندهان روم و ری *می برد سرهای ما را روی نی *بشنو از نی چون حکایت می کند * شیعه را در خون روایت می کند *شیعه یعنی بازتاب آسمان *بر سر نی٬ جلوه رنگین کمان *از لب نی بشنوم صوت تو را * صوت« انی لا اری الموت تو را » *پرچم زلفت رها در باد شد * وز شمیمش کربلا ایجاد شد *و آنچه شرح حال خویشان تو بود *تاب گیسوی پریشان تو بود *می روی بر نیزه تا شام خراب *تا لبی تر سازی از تشت شراب *می سزد نی نکته پردازی کند *در نیستان آتش اندازی کند *صبر کن! نی از نفس افتاده است *ناله بر دوش جرس افتاده است * کاروان بی میر و بی پشت و پناه *در غل و زنجیر می افتد به راه *می رود منزل به منزل در کویر *تا بگوید سّر بیعت با غدیر *خواب می دیدم که در بیداری ام *در مسیر کاروانی جاری ام *کاروانی بی سر و بی سرپرست *غل به گردن٬خشک لب٬تاول به دست *کاروان از بس که آتش دیده بود *اشک در چشمانشان خشکیده بود *شیعه یعنی امتزاج نار و نور *شیعه یعنی رأس خونین در تنور *شیعه یعنی « سابقون السابقون » *شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون *شیعه باید آبها را گل کند *خط سوم را به خون کامل کند *خط سوم٬ خط سرخ اولیاست *کربلا بارزترین منظور ماست *شیعیان! مدیون خون کیستید؟ *زنده از رقص جنون کیستید؟ *کیست تا اسلام را یاری کند؟ *حکم حق را در زمین جاری کند؟ *کیست تا پرچم٬ به دوش خون کشد *شیعه را ازخواب خوش بیرون کشد؟ *شیعه کی از مرگ٬ پروا می کند؟ *پرچم دین را ز سر٬ وا می کند؟*شیعه کی تسلیم فحشا می شود؟ *فسق را محو تماشا می شود؟ *کربلا بر شیعه نا مکشوف نیست *حکمتش جز امر بالمعروف نیست *امر بالمعروف٬ نهی از منکر است *شیعه بی امر و بی نهی٬ ابتر است *شیعیان! فرهنگ عاشورا چه شد؟ *پرچم خون رنگ عاشورا چه شد؟ *روز عاشورا کجا بودیم ما؟ *در کدامین خانه فرسودیم ما؟ *گفت مولا: « کل ارضِ کربلا » *شیعه یعنی غربت و رنج و بلا *شیعه بی درد! زخم بی نمک! *بس کن این« یا لیتنی کنت معک » *کربلا غوغاست٬ ساز و برگ کو؟ *ظهر عاشوراست٬ شور مرگ کو؟ *ظهر عاشورا« فاین تذهبون » *«لم تقولون ما لا تفعلون؟» *شیعه یعنی شرح منظوم طلب *از حجاز و کوفه تا شام و حلب *شیعه یعنی یک بیابان بی کسی *غربت صد ساله بی دلواپسی * شیعه یعنی صد بیابان جستجو *شیعه یعنی هجرت از من تا به او *شیعه یعنی تندر آتش فروز *شیعه یعنی زاهد شب٬ شیر روز *شیعه یعنی شیر٬ یعنی شیر مرد *شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد *شیعه یعنی تیغ٬ تیغ مو شکاف *شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف *شیعه پر در رنگ آبی می کند *آسمان را آفتابی می کند *شیعه یعنی عشق بازی با خدا *یک نیستان تک نوازی با خدا *شیعه یعنی هفت خطّی در جنون *شیعه توفان می کند در «کاف» و «نون» *شیعه یعنی نشئه جام بلا *شیعگی یعنی قیام کربلا *آه از آن ساعت که طفل تشنه لب *لب گشود از خنده در اوج طلب *کربلا گفتم٬ کران را گوش نیست *ورنه از غم بلبلی خاموش نیست *بلبلان چه چه ز ماتم می زنند *روز و شب از کربلا دم می زنند *هر نظر بر غنچه ای تر می کنند *یادی از غوغای اصغر می کنند *هر زمانی می روم در باغها *می گدازد دل ز یاد داغ ها * غنچه می بینم دلم پر می زند *بوسه بر قنداق اصغر می زند *گفت: یا مولا منم قربان تو *جان من گردد بلا گردان تو *گفت: بابا٬ بی برادر مانده ای؟ *بی کس و بی یار و یاور مانده ای؟ *گر تو تنهائی٬ بگو من کیستم؟ *اصغرم٬ اما نه٬ اصغر نیستم! * ای پدر حرف مرا در گوش گیر *خیز و این قنداقه در آغوش گیر *خیز و اسماعیل را آماده کن *سجده ی شکری بر این سجاده کن *خیز و با تعجیل٬ میدانم ببر *بر سر نعش شهیدانم ببر *تا بپیوندم به خیل لاله ها *تا نسوزم بیش از این از ناله ها *من مگر سبط پیمبر نیستم؟ *از جوانان تو کمتر نیستم *تشنه ام٬ اما نه بر آب فرات *آب می خواهم٬ ولی آب حیات *آب در دست کمان دشمن است *تیر آن نامرد احیای من است *می سزد فرزند قربانی کنی *تیر را دعوت به مهمانی کنی *عید قربان خون خضابم می کند *تیر چون سرب مذابم می کند *آتش اقیانوس را آواز داد *آخرین ققنوس را پرواز داد *خون اصغر آسمان را سیر کرد *خواب زینب را چه خوش تعبیر کرد *زینب آیا سر به محمل می زند؟ *کاروان را زخمه بر دل می زند؟ *مطرب آیا می زند راه مجاز؟ *تا بگوید نکته ها با اهل راز؟ *آری٬ او تار محبت می زند *سر به دیوار محبت می زند *گاه می ریزد به دامن ناله را *بغض تلخ تاول و تبخاله را *ای پرستار پرستو های من *مرهم زخم تکاپو های من *ای زبان صدق و تصدیق و صفا *اولین بیمار چشمت٬ مصطفی *عصمت زهرا! عزیز مرتضی! *در تو جاری رستخیز مرتضی *عصر عاشورا٬ علم در دست توست *کرسی و لوح و قلم در دست توست *زینب ای پیغمبر فریاد و خون *شاهد« انا الیه راجعون» *غنچه ها را گرچه پرپر کرده ام *کوله بارت را سبکتر کرده ام *ظهر عاشورا که زیر خنجرم *دست بگشا٬ سایه افشان بر سرم * برچسبها: برچسبها: برچسبها: |
|