وبلاگ رسمی علی ترکاشوند | ||
|
نشانی تو را از هر که می پرسم جمعه را نشانم میدهد.... و مکه.......میعادگاه عاشقان..... عاشقانی که عقربه ی لحظه هایشان را با لحظه ی ظهور تو تنظیم می کنند... در این دنیای پر از گناه و تیرگی زندگی بی عشق تو معنایی ندارد و چراغ راه تاریک ما تویی... دوازده قرن است که غار تیره و تاریک جهان را پیموده ایم اما به انتهای این غار نمی رسیم.... و زخم های زمین خوردنمان همچنان بی مرهم مانده است.... و دلم پر است از دردهای ناگفته..... کدامین آدینه است که خورشید عالم تاب شروع به تابیدن کند؟... و خورشید برای همیشه در پشت ابرها پنهان نخواهد ماند... آقا جان.....! می خواهم بیایی تا علی زمانمان نیز اندکی با تو درد دل کند،او هم دلش درد بزرگی دارد.... خبر داری که چقدر ما بعد از شهدا متمدن تر شده ایم؟!... دخترانمان عریانی را به جای پوشش انتخاب کرده اند و پسرانمان غیرتشان به تاراج رفته،از مردی و انسانیت و غیرت و عزّت افتاده اند و اسیر در بند شهوتند....! خیابان هایمان را به نام شهدا مزیّن کرده ایم،اما چه خیابان هایی...! اگر سری به این خیابان ها بزنی از این زخم بزرگ قلبت به درد می آید....! خیابان هایی که در بهمن ها و خرداد ها و شهریورها با خون شهدا متبرک شده بود و امروز سنگ فرش آنها نظاره گر تاراج حیا و عفت زنان و دختران این مرز و بوم است....! آزادگی شهدایمان را به اسارت در بند شهوات و نفسانیات و تهاجمات فرهنگی دشمن غربی فروخته ایم! می بینی چقدر متمدن و پیشرفته شده ایم...؟! زمانی رخت آویز مادرانمان پر از حیا و عفت،در پستو های خانه بود....و امروز ویترین های مغازه ها پر از تاراج حیا و عفت دختران و مادرانمان و لباس حیا و عفت شان در دست مردان نامحرم به فروش می رسد....!!! دیگر هیأت ها و مسجدهایمان پر از خالی شده و جوانان ما در پارک های بی بند و باری مشغول وقت گذرانی اند! و جامعه ی ما در نبود «امر به معروف و نهی از منکر» همچون ماهی پریده از آب له له می زند....! دیگر «امر به معروف و نهی از منکر» خون می خواهد...! زمانی صدا و سیمای ما از «رئیس علی دلواری» می گفت و از «میرزا کوچک خان جنگلی»...از داستان رشادت ها و مردانگی ها و از ادب و غیرت و نزاکت مردمان این مرز و بوم..... و امروز داستان فیلم ها و سریال های ما عشق و عاشقی و برانگیختن شهوت جوانان ماست...! امروز ترکیه ی لائیک «کلید اسرار » می سازد و ما «عشق به اضافه ی دو»....!!! کجایند مسئولینی که بوق و کرنای شعارهایشان گوشمان را کر کرده است....؟! چرا داستان این بی عفتی ها،بی بند و باری ها و فیلم های مبتذل پایانی ندارد...؟! آقا جان...! می دانم دل تو هم مثل ما خسته است....اگر ما یک عمر در انتظار توایم،تو به اندازه ی دنیا در انتظار بوده ای....! می دانم که می آیی و روز آمدنت بهار جاودانه ی این کویر خشک و تشنه است... و آن روز خانه ی توحید چنان محکم و استوار تکیه گاهت خواهد شد که ندای «أنا المهدی»تو، عالمی را خواهد لرزاند....! «بَقیةُ الله خَیْرٌ لکُم إنْ کُنْتُمْ مُؤمِنین...» ........................................... آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست.... هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.... نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|