وبلاگ رسمی علی ترکاشوند | ||
|
شنیدم در دهی از انور اباد جوانی سخت کمرو گشت داماد چنان کمرو که اخذ اجرت خود ز شرم"ورمنه"رویش نمی شد تو گویی جز سکوت وجز شنفتن ندارد هیچ زادی بهر گفتن شب عیش و زفاف و وصلت امد جوان درحجله با صد خجلت امد دو محرم را به خلوت کرده بودند فراش وصل را گسترده بودند مهیا مقتضی و منع مفقود گل و گلچین و رخصت هر سه موجود همین مانده بر افکندن نقابی کنارو بوسه ای و فتح بابی ولی کمرو جوان هررشته می بافت برای گفتگو حرفی نمی یافت عروس از انتظار خود کلافه ز بیتابی و خشمش پر ،قیافه به قول پیر های استخوان دار جوان خندان شود با کاه دیوار جوان و اینقدر بی حال و کمرو ندانم کاه دیوار است یا شو؟ سر انجام ان جوان دل را به دریا زد و پرسید از همسر که: ایا تو میدانی اصول دین بود چند؟! عروسش زد تمسخر بار لبخند که حجله است این، نه گور، ای خانه اباد نکیرو منکری تو یا که داماد؟ خدایا حجله ام را گور گردان زمن این کره خر را دور گردان نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|