وبلاگ رسمی علی ترکاشوند | ||
|
بررسی نظریه تکامل و انشقاق گونه ها ( داروینیسم و نئو داروینیسم )
مقدمه:
يكي از نظريههاي بسيار بحثانگيز و مسأله ساز و تأثيرگذار بر انسانشناسي ، نظرية تحول انواع داروين (1882-1809) بود. اين نظريه در مغرب زمين، تحولات شگرفي در معارف ديني و غير ديني ايجاد كرد و مكاتب مختلفي را به وجود آورد كه هر يك به گونهاي بر جهانبيني مردم تأثير گذاشته، انسانشناسي آنها را دگرگون كرده است. اين نظريه بود كه انسان را از مقام جانشيني خداوند ساقط، و او را ميموني تكامل يافته معرفي كرد و مطالعات انسانشناسي را به مطالعات زيستي درباره انسان به عنوان يك حيوان پيچيدهتر محدود كرد. اخلاق و ارزشهاي انساني برگرفته از آموزههاي وحياني، متزلزل و اخلاق عملي بر محور نظريه تكامل و با تقليد از قوانين جاري در طبيعت جايگزين آن شد. (پيرمرادي، 18:1374) درباره سيطره اين نظريه دكتر نصر ميگويد: «امروزه در دنياي متجدد هر كسي، تقريباً درباره همه چيز با معيار تكامل ميانديشد و سخن ميگويد.» (نصر،269:1373-268).
1- تاريخچه نظريه داروين چارلز داروين، زيستشناس معروف انگليسي، چهره برجسته قرن 19 ميلادي است. قرن نوزدهم را به دليل تأثيراتي كه نظريه تكامل زيستي داروين بر انديشهها نهاد، قرن داروين ناميدهاند. پيش از داروين، نظريات زيستشناسي بر پايه ثبات انواع استوار بود كه با نظريات ديني و فلسفي عصر، همخواني تام داشت. تورات در سفر تكوين، آفرينش را دقيقاً به همان صورت كه اكنون هست، آفريدة خداوند ميدانست و هرگونه تحولي را رد ميكرد (كتاب مقدس، سفر پيدايش). بر اساس فلسفه ارسطويي حاكم بر آن دوران، تحولات اجسام بر اساس نظريه كون و فساد يعني آني بود. لذا هرگونه قول به تغيير تدريجي در نهاد موجودات، كفرآميز و بلكه غيرعلمي تلقي ميشد (ارسطو، ترجمه خراساني، 1377). لامارك، طبيعيدان فرانسوي (1829-1744) در سال 1802 يعني هفت سال قبل از تولد داروين، اصل تأثير محيط را مطرح كرد. براساس اين اصل، محيط طبيعي هر موجود زنده بر آن اثر ميگذارد و یا به عبارت دیگر موجودات خود را با محیط مطابقت می دهند(اصل انطباق با محیط) حيوان براي ادامه حيات خود در هر محيط خاص، نوعي كار ويژه انجام ميدهد و نوع كار او اقتضا دارد كه از اندامهاي خاص استفاده كند و بعضي از اندامها را به كار نگيرد. اگر عضوي در دراز مدت مورد استفاده واقع نشد به تدريج حذف ميشود و اين امر از طريق وراثت به فرزندان منتقل ميشود (داروين، ترجمه فرهيخته، 1363). لامارك، تمام تغييرات و اختلافات انواع گوناگون موجودات زنده را بر همين اساس توجيه ميكرد؛ يعني از راه تأثير محيط بر نيازهاي موجودات زنده، استفاده كردن يا نكردن اندامها، تغيير تدريجي اندامها و در نهايت ارثي شدن تغييرات. داروين با مطالعه مقاله مالتوس (1834-1766) كشيش و اقتصاددان انگليسي درباره رمز تعادل جمعيت، اصل انتخاب طبيعي را به عنوان اساس فرضيه تكامل كشف كرد. بر اساس نظر مالتوس، جمعيت جهان با تصاعد هندسي (يعني به صورت 1، 2، 4، 8، 16، 32، 64 و ...) افزايش مييابد و آنقدر زياد ميشود كه اگر همه آدميان هم بخواهند روي پا بايستند، ديگر نميتوانند جاي پايي پيدا كنند. مالتوس از اينجا به اين نظريه رسيد كه «تعادل و توازن ميان افراد بشر و موادغذايي موجود را هميشه جنگها، بيماريهاي مسري و سيل و زلزله و مانند اينها به وجود ميآورد وگرنه بشر از گرسنگي ميميرد.» (داروين، ترجمه فرهيخته، 97:1363). ولي در هر صورت، داروين پس از مطالعه از اين مقاله ناگهان به ذهنش رسيد كه اين مسأله تكثير جمعيت به قلمرو انساني منحصر نيست، بلكه در ديگر حيوانات و گياهان هم هست و تنها مرگ طبيعي نميتواند در بين حيوانات و گياهان تعادل ايجاد كند، بلكه كشمكش دائمي براي ماندن در بين آنهاست و آنان كه داراي صفات برجستهتري هستند و با آن صفت بهتر ميتوانند با طبيعت و محيط سازش كند، ميتوانند رقيباني را كه فاقد اين ويژگي هستند از ميدان به در كنند و خود باقي بمانند.(اصل تنازع بقا) اين نزاع همواره بين آنها وجود دارد و پس از گذشت قرنها، تصاعد صفات ايجاد ميشود و صفتي كه در آخرين نوع مشاهده ميشود به كلي با جد اوليه خود تفاوت دارد به گونهاي كه ميتوان آن را نوع جديد خواند (داروين، 98:1887).
2- انسانشناسي داروين داروين در كتاب منشأ انواع درباره انسان سخن نگفته بود، اما يك دهه بعد در كتابي به نام تبار انسان (1381) راجع به منشأ انسان بسيار سخن گفت. در اين كتاب داروين تمام اختلافات اساسي بين انسان و حيوانات را نفي ميكند و تمام اوصاف جسماني و رواني انسان را حالت تكامل يافتهاي از حيوانات ديگر نوعي نيست بلكه رتبي و از مقوله شدت و ضعف است و به تعبير فلسفه اسلامي اختلاف ماهوي بين انسان و حيوان نيست. مغز و هوش انساني حالت كاملتر از مغز ميمون است و انسانهاي بدوي، حلقه واسط انسان و ميمونهاي پيشرفتهاند. وجود مو در بدن انسان از اوصاف مشترك انسان و حيوان است و تمام اختلافات نظير روي دو پا ايستادن و چگونگي صورت و حركت دست و صفات روحي از قبيل تصور و تخيل و توهم و تجريد و تعميم در انسانها را در مورد ميمونها آزمايش و تأثيرات ناقصي از اين موارد در آنها مشاهده كرد و حتي صفات ايثار و فداكاري، عاطفه، نوعدوستي را تحت قانون انتخاب طبيعي درآورد و نتيجه گرفت كه هيچ دليلي وجود ندارد انسان را از مجموعه موجودات طبيعي استثنا كنيم (داروين، 1874). بدين سان وجود انسان، كه تا آن زمان، مقدس و آسماني انگاشته ميشد به حوزه قوانين طبيعي تنزل كرد و با همان مقولاتي مورد ارزيابي قرار گرفت كه ساير جانداران ارزيابي ميشدند. لذا هاكس لي انگليسي (1895-1825) از داروينيستهاي معروف ميگفت: «بين انسان و عاليترين ميمونها تفاوت كمتري است تا بين عاليترين و پستترين ميمونها.» (هاكس لي، 80:1896).
2- انسان كه در آموزههاي وحياني، غايت آفرينش شمرده شده است براساس نظرية داروين، محصول تغييرات تصادفي و تنازع بقا و زاده شانس و تصادف كور و قانون طبيعت گرديد. با نظرية داروين، ديگر نه جهان براي ما بود و نه ما طبق تدبيري حكيمانه و قبلي و هماهنگ با جهان ساخته شدهايم. در اين جهان موجودات گوناگون آمدهاند و رفتهاند، اما بسياري از آنها خود را با جهان هماهنگ نديده و طرح و تدبيري هم در آن مشاهده نكردهاند و سرانجام هم بر اساس قانون تنازع بقا از بين رفتهاند. از ميان آن همه موجودات چندتايي از جمله ما انسانها به طور تصادفي با محيط انطباق پيدا كرده، باقي ماندهاند. 3- حس اخلاقي انسان كه يكي از ملاكهاي مهم امتياز و تفاوت انسان با ساير حيوانات است بنا به ديدگاه داروين از انتخاب طبيعي گرفته شده است. در سرآغاز تاريخ انسان، قبيلهاي كه از عناصر اخلاقي مانند وفاداري و ايثار در راه خير و صلاح عمومي برخوردار بودهاند، امتيازي بر ساير قبايل پيدا كردند و بدين ترتيب اخلاق هم توانست جزء ارزشهاي بقا قرار گيرد. از آنجا كه اصول اخلاقي اغلب جلوي خشونت و منازعات ويرانگر را ميگيرد، نژادهاي وحشي كه فاقد چنين خصلتهايي بودهاند، منقرض گشتهاند و داروين اين را شاهدي بر جسماني بودن ارزشهاي اخلاقي دانست و منشأ صفات عاطفي و عقلي انسان را در نژادهاي پستتر و موجودات مادون انسان يعني حيوانات جستجو كرد (داروين، 1874). 4- داروين بر اين عقيده است كه هر كاري كه بشر ميكند جلوهاي از انتخاب طبيعي است. بنابراين انسان نيز آگاهانه از عملكرد ساير موجودات در طبيعت الگوبرداري ميكند؛ به عبارت روشنتر، چون انسان نيز موجودي طبيعي است؛ الگوي رفتاري او همان الگوي موجودات طبيعي ا ست. لذا ملاحظه كاريهاي احساساتي نظير حمايت از ضعفا، بيماران و آسيب ديدگان در واقع مانع تراشي بر سر راه رقابت آزادانه قوي و ضعيف در طبيعت است و بازداشتن انسانهاي قويتر از پيشرفت و ترقي و بار آوردن نتيجه بيشتر و بهتر، آداب و رسوم است (داروين، 1874). 1- فلسفهاي كه حزب نازي ساخت بر همين مبنا بود. او تحت تأثير تكامل، اصل قدرت را تئوريزه كرد. در تنازع بقاي بي وقفه آنچه به كار ميآيد اخلاق ديني نيست بلكه قدرت طلبي است. اگر خوب آن است كه باقي ميماند، قدرتمندي برترين فضيلت است. بنابراين خوب با قدرت مساوي است و بد با ضعف برابر است و هركس ميخواهد قوي و قهرمان باشد بايد خود را از شر زندگي اخلاقي رها سازد (نيچه، ترجمه آشوري، 1382). اصل تكامل، فلسفهاي براي نژادپرستي هيتلر و قدرت پرستان ساخت كه میلیون ها نفر را در جنگ جهاني دوم به نابودي كشانيد. 2- راسل، فيلسوف مشهور انگليسي در قرن بيستم، نيز تحت تأثير نظرية داروين به نظريهاي برعكس نيچه رسيده است كه به همان اندازه غير انساني است. او در كتاب عرفان و منطق ميگويد: «انسان محصول عللي است كه هيچ گونه عنايتي به مقصد و مقصودي كه به آن رسيدهاند، ندارد. منشأ او، سير او، بيم و اميدهاي او، عشق و عقايد او چيزي جز نتيجه همنشيني تصادفي اتمها نيست. ماده قدرتمند، خوب و بد نميشناسد، از تخريب نميترسد و بي پروا پيش ميرود. بر انسان است كه دندان بر جگر بگذارد و از محكوميت خويش خم بر ابرو نياورد» (دريا بندري، 136:1362). اين جبرانگاري منفي كه انسان را تحت اسارت طبيعت و در بند ماده بيرحم گرفتار ميسازد نيز از پيامدهاي نظريه تكامل بود. 3- رقابت اقتصادي آزاد و به طور كلي نظام سرمايهداري افسار گسيخته و تبديل جامعه بشري به قطبهاي غني و فقير و در نتيجه قوي و ضعيف نيز محصول استفاده نادرست از نظريه داروين و تقليد از مشي طبيعت و تسري آن به حوزه انساني بود.
3- نئوداروینیسم چیست؟ نظریه داروین در عصر خود بسیار تاثیرگذار بود اما با پیشرفت علم نظریه داروین دارای نقص هایی بود که توسط دانشمند کشیش گرگور مندل سعی شد ، اصلاح شود . این مندل بود که با نظریه خود توانست نظریه داروین را به صورت کلی به مردم نشان دهد و این نظریه اکنون به عنوان اصلی ترین نظریه در بین دانشمندان علم زیست شناسی مطرح است . گردآوری نظریه داروین و نظریه مندل توسط جولین هاکسلی انجام شد و نام نظری << ترکیبی جدید >> را به خود گرفت که اکنون آن را مکتب و نظریه نئوداروینیسم می نامند . به عبارت بسیار بهتر داروین هیچ اطلاعی درباره ژنها نداشت و تنها فکر می کرد که خصوصیات در خون وجود دارد و وقتی بر اثر تولید مثل خونها مخلوط می شوند نوع جدید را به وجود می آورند و یا خصوصیات را انتقال میدهند . همچنین آنچه را که داروین << تغییرات تصادفی >> می نامید ( به طورت تصادفی در میان گروهی از یک جمعیت فلان خصوصیت پیدا می شود ) امروزه به عنوان << جهش های ژنتیکی بی جهت >> شناخته می شوند.
4- بررسي علمی نظريه تكامل حقيقت آن است كه نظريه تكامل و منشاء گونهها هنوز در حد فرضيه و نظريه هست و هيچ دليل قطعي و يقيني براي اثبات آن وجود ندارد. لذا سؤالات و موارد مبهم بسياري در اين فرضيه به وجود ميآيد كه هركدام براي خود جايگاه ويژهاي داشته و قابل تأمل است و حتی بعضی از دلایل علمی را در رد این نظریه آورده اند که به بعضی از این دلایل اشاره می نمائیم:
الف ) شامپانزه ها تکامل یافته تر از انسان!!! ژنتیكدان تكاملی، جیانزی زانگ و همكارانش در دانشگاه میشیگان در ایالات متحدهی آمریكا، DNA انسان و شامپانزه و میمون رزوس را برای 13888 ژن با هم مقایسه كردند. برای هر حرف DNA كه در آن ژنهای شامپانزه یا انسان با شكل نیایی مشتركمان تفاوت داشت(كه از ژن متناظر در میمونهای مككاك استنباط شده بود) پژوهشگران در پي آن بودند كه آیا آن تغییر به تولید پروتیین تغییر یافتهای میانجامد. در ژنهايي كه با انتخاب طبيعي انتقال يافتهاند، نسبت جهشهایي كه به پروتيينهاي تغيير يافته ميانجامند، به طور نامعمول بالاست. گروه زانگ دريافتند از نزديك 6 ميليون سال پيش كه(گفته می شود) شامپانزه و انسان از نياي مشتركشان جدا شده اند، 233 ژن شامپانزه و فقط 145 ژن انسان با انتخاب طبيعي تغيير كردهاند. اين يافته با آن چه بسياري از زيستشناسان تكاملي ميپنداشتند، متناقض است. زانگ ميگويد: ما تمايل نداريم تفاوتهاي بين خودمان و نياي مشتركمان را سادهتر از تفاوتهاي بين شامپانزهها و آن نياي مشترك ببينيم." گزارش كامل اين پژوهش در مجلهيDOI: 10.1073/pnas.0701705104) PNAS) چاپ شده است. (Holmes Bob, Chimps 'more evolved' than humans, New Scientist, 16 April 2007) همانطور که خواندید دانشمندان از نظر علمی در یافتند که شامپانزهها گونههای تكامل یافتهتری نسبت به انسان هستند در صورتی که نظریه تکامل انسان را مو جودی تكامل یافتهتر بیان می کند.
ب) تکامل نظریه ای اثبات نشده است
ج) فسيلها تكامل را اثبات نميكنند
د) هومولوژي" تكامل را اثبات نميكند
و) زائدهها تكامل را اثبات نميكنند
ز) چيزي بهنام شكل ساده حيات وجود ندارد
ص) آیا اَشكال مياني وجود دارد
س) عدم قطعيت در اثبات شواهد ط) نظم هرگز از بينظمي ناشي نشده (:www.kalameh.com , www. hupaa.com)
ف) آزمایشات انجام گرفته درخصوص تكامل انسان آزمايشهاي جديدي كه صورت گرفته و شواهد علمي كه پيدا گرديده است كه نه تنها تكامل را در انسان تأييد نميكنند، بلكه حتي آن را رد مينمايند ماننداینکه: چندي پيش رسانههاي دنيا اخباري را منتشر نمودند مبني بر اينكه دانشمندان علم ژنتيك سوئيس، به مقايسه DNA ميمونها با انسان پرداختند كه نتايج جالبي در پي داشت. اين دانشمندان اعلام نمودند كه شباهت قابل ملاحظه ای بين DNA انسان و ميمون وجود ندارد و اگر ميمون و انسان از يك جد مشترك ميبودند بايد شباهت بیشتری بين DNA آنها وجود ميداشت. (خبر صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) .تحقیقات صورت گرفته توسط دانشمندان لیست بلندبالایی از اختلافات میان DNA انسان با شمپانزه ها و سرنخ هایی از هر آنچه كه در این زمینه حیاتی و بسیار مهم است را فراهم كرده است.
غ) عدم ارتباط انسانهای نئوناندرتال با انسانهای امروزی موضوع ديگر اين است كه باستانشناسان، اسكلتهاي نوعي انسان را پيدا نمودهاند كه حدود سي هزار سال پيش زندگي ميكردند كه نام آن را «نئوناندرتال» گذاشتهاند و دانشمندان تکاملی آنها را نیاکان انسان امروزی معرفی می نمودند. با پیشرفت های بیشتر علمی آنچه كه دانشمندان را متعجب كرده اين است كه بين انسان امروزي و انسان نئوناندرتال، شباهت فاميلي از نظر ژنتیکی وجود ندارد و اينكه اين انسان به طور مرموزي نابود شده است و اثري ازآنها باقي نمانده است. و تمام احتمالاتي كه بعنوان نظريه بيان شده بود را تحت شعاع قرار داد. مثلاً اينكه آنها از نياكان نسل امروزي هستند يا اينكه با نسل امروزي وصلت كرده و ممزوج شدهاند. از طرفي هم اين موضوع مطابق با نظر اسلام است كه قدمت انسان امروزي را حدوداً هفت هزار سال بيان ميكند و اينكه قبل از انسان امروزي نيز انسانهاي ديگري وجود داشتهاند كه با خلقتي جدا از انسان امروزي و همانند آدم و حوا خلق شدهاند.
ج) سردر گمی دانشمندان معتقد به نظریه تکامل دانشمندان معتقد به نظریه تکامل، ادعا می کنند : بيش از 98 درصد DNA و 99 درصد ژنهاي انسانها و شامپانزهها يكسان است. با اين همه، این سوال پیش می آید که چرا ما و آنها از نظر ظاهر و رفتار و غیره تفاوت زيادي با هم داريم.
خ) زیستشناسی دارای قانون نیست
5- تكامل انسان از منظر اسلام الف) تكامل در قرآن: آنچه به نظر ميرسد اين است كه تكامل تدريجي انسان از منظر قرآن صحيح نيست. در آيه 30 سوره بقره قرآن كريم ميفرمايد: «و اذ قال ربك للملائكته اني جاعل في الارض خليفته قالوا تجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدمآء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال اني اعلم ما لا تعلمون» ترجمه: هنگامي كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روي زمين جانشين و حاكمي قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند: آيا كسي را در زمين قرار ميدهي كه فساد و خونريزي كند؟ ما تسبيح و حمد تو را به جا ميآوريم. پروردگار فرمود: من حقايقي را ميدانم كه شما نميدانيد. در اين آيه فرشتگان بعد از اطلاع از خلقت آدم از خداوند سؤال ميكنند كه آيا موجودي را ميآفريني كه فساد و خونريزي كند؟ گويا فرشتگان قبل از خلقت آدم موجوداتي را مشاهده كرده بودند كه همانند آدم بوده و به فساد و خونريزي اقدام كرده بودند كه در اكثر تفاسير يكي از احتمالاتي كه نسبت به نوع آن موجودات بيان ميكنند اين است كه آنها هم انسان بودهاند.( تفسير نمونه- مكارم شيرازي و ديگران- ج اول- ص 172- چاپ سي و هشتم و تفسير تسنيم- عبدالله جواد آملي- ج سوم- ص 64) از اين آيه اين گونه فهميده ميشود كه خداوند در حالي حضرت آدم (ع) كه جد انسان امروزي است را آفريد كه قبل از او نيز انسانهاي ديگري را خلق كرده بود و آنها نابود شدند و انسان امروزي جايگزين آنها گرديده است. البته با آفرینشی جدای از آنها. چون گویا فرشتگان نسبت به حضرت آدم شناخت قبلی نداشتند. به عبارت ديگر اين آيه تكامل تدريجي و اين كه انسان از موجودي ديگر انشقاق يافته باشد را تأييد نميكند. در حدیثی از امام علی (ع) سوال میگردد که قبل از آدم (ع) چه بوده، حضرت (ع) می فرمایند : آدم و اگر بارها هم بپرسید، میگوییم: آدم( یعنی انسان های دیگری همانند آدم قبل از او وجود داشته اند) . که ظاهراً این حدیث تکامل تدریجی را رد مینماید. اما آنچه مهم تر به نظر می رسد این است که محل نزاع در پيدايش نوع انسان بوده است و نه در ساير موجودات. زيرا اصولاً دین اسلام از نحوه پيدايش موجودات ديگر بطور صريح و واضح سخني به ميان نياوردهاند. هرچند كه وجود موجودات دیگر را بدون بيان پيدايش دفعي يا تدريجي (تكاملي)آنها، از جانب خداوند معرفي مينمايند. و حتي گويا قرآن نيز در خصوص ساير موجودات غير انسان موافق نظریه به وجود آمدن تدريجي و تكاملي است. مثلاً قرآن كريم در آيه 30 سوره نبأ ميفرمايد: «وجعلنا من المآء كل شيء حي»، يعني: و از آب هرچيزي را زنده گردانيديم. و يا آيه 45 سوره نور: «والله خلق كل دابه من ماء»، يعني: و خداست كه هر جنبندهاي را از آب آفريد. از آياتي مانند آيات فوق كه اشاره به بوجود آمدن حيات از آب دارد ميتوان حيات تكاملي را برداشت نمود كه طبق نظريه تكاملي منشاء پيدايش حيات از موجودات تك سلولي اوليهاي بوده كه در آب درياها بوجود آمده بودند. و اين نظر نيز با سنت خداوند كه همان نظم و قانونمداري در هستي و آفرينش است، مطابقت بيشتري دارد. همچنین قرآن هنگامی که داستان طوفان حضرت نوح را بیان می کند، در سوره هود آیه 40 می فرمایید: ........ درآن هنگام به نوح خطاب کردیم تو با خود (در کشتی )از هرنوع حیوان دو فرد (نر و ماده بر کشتی سوار کن) ............. که دراینجا این سوال پیش می آید که اگر خداوند حیوانات را دفعی آفریده بود ، باز هم میتوانست آنها را بعد از طوفان نوح بیافریند. ولی خداوند به حضرت نوح(ع) فرمان می دهد که برای بقای نسل حیوانات از هر کدام جفتی را در کشتی سوار نماید.که شاید بتوان گفت : این داستان موید وجود قانون تکامل در میان حیوانات غیر انسان است. همچنین قرآن مطلب بسیار جالب دیگری را بیان می کند که بسیار قابل تامل است و آن اینکه قرآن در چند آیه از قومی صحبت می کند که بر اثر گناهان تبدیل به میمون و بوزینه گردیده اند.(مسخ گردیده اند) به عبارت دیگر قرآن منشاء نوعی از میمون را انسان معرفی می کند و میگوید که انسان اجداد این نوع میمون ها است نه این که این میمون ها اجداد انسان باشد . یعنی ممکن است شباهت میان میمون های انسان نما و انسان همین مسخ شدن عده ای از انسانها باشد که قرآن به آن اشاره می نماید. آیاتی که در آن قرآن به این موضوع اشاره نموده عبارتند از : آیه 65 سوره بقره میفرماید : محققاً دانسته اید آن گروه را که در روز شنبه عصیان و تعدی کردند گفتیم بوزینه شوید . وآیه 60 سوره مائده میفرماید : ..........کدام قوم را نزد خدای بدترین پاداش است کسانی که خدا بر آنها لعن و غضب کرد و آنان را به بوزینه و خوک مسخ نمود........... وهمچنین آیه 166سوره اعراف میفرماید : آنگاه که سر کشی و تکبر کرده و آنچه ممنوع بود مرتکب شدند گفتیم به شکل بوزینه شوید که بس دور و بازمانده از رحمت خدا باشید . البته به این احتمال ایرادی وارد است و آن اینکه بعضی از علما اعتقاد دارند که افرادی که مسخ می شوند مدت زیادی زنده نخواهند بود و ممکن است این قوم بعد از مسخ شدن از بین رفته باشند. از طرفی هم بعض دیگر از علما اعتقاد دارند که این مسخ شدن باطنی بوده و جسم مثالی و باطن آنها تبدیل به بوزینه شده است نه جسم مادی آنان! همچنین اینکه مثلا اسلام فقط تغذیه از بعضی ماهی ها را حلال می داند و آن هم ماهیان پولک دار است نه همه ماهیان. که می توان هم خانواده بودن ماهیان پولک دار و اینکه انها از یک گونه منشا گرفته اند را برداشت نمود. و یا اینکه تنها پرنده گانی حلال هستند که دارای چینه دان و سنگدان و زائده در پای خود بوده و چنگال نداشته باشند. این مورد هم می تواند دلالت بر هم خانواده بودن این نوع از پرندگان و انشقاق آنها را از نیای مشترک بیان نماید. البته دلایلی را هم از احکام اسلام می توان یافت که در مقابل احتمالات فوق بوده و نظریه تکامل را اثبات نمی کند مانند: اینکه اسلام، سگ را نجس العین می داند و هم خانواده های آنها مثل گرگ و روباه و غیره را نجس نمی داند. البته اگر قائل به هم خانواده بودن آنها طبق نظریه تکامل باشیم.لذا شاید بتوان گفت که این مورد در مقابل نظریه تکامل است نه موید آن. همچنین از علامه طباطبایی(ره) سوال شد: آیا در قرآن کریم آیه ای در این رابطه داریم که پیش از این عالم انسانی ، عالم انسانی دیگر بوده است؟ علامه پاسخ دادند؛ خیر، قرآن مجید متعرض این معنی نشده که پیش از این انسان، عالم انسانی دیگری بوده،چنانکه راجع به جنیان دارد.(حجر:27،ر،ک: المیزان،ج2،ص39،وج12،ص153) ولی در روایتی از حضرت امام باقر(ع)آمده است: انسانهای موجود کنونی نسل هشتم((شاید منظور از نسل هشتم ، نسل هشتم انسان بروی کره زمین است نه در بقیه کرات آسمانی زیرا اسلام به صراحت از وجود حیات بر کرات دیگر پرده برداشته است همانند فرمایش حضرت علی(ع) که فرمودند: ستارهای آسمان شهرهایی هستند همانند شهرهای شما)) از نسل انسان است که به وجود آمده و منقرض شده اند.)(بحار الانوار ،ج8،ص374،روایت1،ص319،روایت1) و نیز در روایاتدیگر وارد شده است: پیش از این آدم ،آدمیدیگر و قبل از او ، آدمی دیگر و هکذا بوده است ، و اگر تا قیامت بشماریم تمام نخواهد شد.) (بحار الانوار ،ج8،ص374،روایت2،ج25،ص25،روایت40،ج57،ص321،روایت3، و ص336،روایت24 و دیگر روایات این باب.)همچنین از ذیل خطبه ذعلب در توحید صدوق(ره) منقول از حضرت امیرالمومنین(ع) استفاده می شود که خداوند متعال دائم الجود و الفیض بوده و همیشه فیاض و جواد است؛ آنجا که می فرماید :***و لم یزل سیدی بالجود موصوفا***و لم یزل سیدی بالحمد معروفا*** یعنی: و پیوسته سرور من به بخشندگی ستوده بوده ،و هماره آقای من به ستایش شناخته شده بوده است.(در محضر علامه طبا طبایی(ره)- نویسنده: محمد حسین رخ شاد – ناشر: انتشارات نهاوندی قم – چاپ اول ، بهار 1380- صفحه 41- سوال 64) ب) تكامل در روايات: در كتاب توحيد از حضرت صادق (ع) در حديثي نقل ميكنند كه فرمود: شايد تو فكر ميكني كه خداوند جز شما بشري نيافريده است، بلي به خدا قسم كه خداوند هزار هزار آدم آفريده كه شما در آخرين سلسله قرار داريد. ابن ميثم در شرح نهج البلاغه از حضرت باقر(ع) روايتي نقل كرده كه به همين مضمون است، و صدوق در خصال نيز آن را نقل نموده است. در كتاب خصال از امام محمد باقر(ع) است كه فرمود: خداوند عزوجل از آن روز كه زمين را آفريده ، هفت عالم را در آن پديد آورده است و انسانهاي اين عوالم از فرزندان آدم نبودهاند و خلقتشان از اديم زمين است و خداوند آنها را يكي پس از ديگري با جهان مربوط به خودشان در زمين منزل داد، و سپس آدم ابوالبشر را آفريد و فرزندانش را از او پديد آورد. در نهج البيان شيباني است كه عمرو بن ابي المقدام از پدرش نقل ميكند كه گفت از امام محمدباقر (ع) پرسيدم: خداوند حواء را از چه آفريد؟ فرمود: اين مردم چه ميگويند؟ گفتم: ميگويند خداوند او را از دندهاي از دندههاي آدم آفريده است. امام (ع) فرمود: دروغ ميگويند. آيا خداوند عاجز بود از اينكه وي را از چيز ديگري بيافريند؟ گفتم: جانم فداي تو باد. وي را از چه آفريد؟ امام (ع) فرمود: پدرم از پدرانش به من خبر داد و گفت كه پيغمبر (ص) فرموده است:خداوند تبارك و تعالي يك قبضه از خاك برداشت و با دو دست راست آنها را مخلوط كرد (هر دو دستش راست است) و از آن آدم را آفريد. قسمتي از خاك زياد آمد و حوا را از آن آفريد. صدوق از عمرو مثل آن را روايت كرده است.( تفسير الميزان- علامه محمدحسين طباطبايي- ترجمه محمدرضا صالحي كرماني و سيد محمد خامنه ، چاپ پنجم 1370- ج 4- ص 247 و 248.) آنچه از ظاهر اين روايات بدست ميآيد اين است كه آنها تكامل تدريجي انسان را تأييد نميكنند. ج) تكامل در فلسفه اسلامي: در كتابهاي منطق مانند حاشيه ملا عبدالله وقتي ميخواستند مثال ذكركنند دربارة اينكه افراد يك نوع نامتناهي باشد، ميگفتند مثل نفوس ناطقه به عقيده فلاسفه. به عقيدة حكما عدد نفوس ناطقه (نفوس انساني) متناهي نيست. چرا؟ چون زمان متناهي نيست و در هر زماني هم انسان بوده است، پس عدد نفوس ناطقه لايتناهي است. اين نظريه يك پايه توحيدي داشته است و يك پايه طبيعي. پايه توحيدياش اين بوده است كه آن طبقات از فلاسفه انفكاك خلقت از خالق را نميتوانستند قبول كنند و
نظرات شما عزیزان:
|
|