وبلاگ رسمی علی ترکاشوند | ||
|
حوزههای معنایی صراط عوج 1ـ کبر: از جمله عناصر مهم در ساختمان معنایی صراط عوج مفهوم کبر است قرآن بر نقش این عنصر در ساختمان کفر چنان تأیید کرده است که در بسیاری موارد گوئی تنها مشخصه و خصلت کفار همین پدیده است. شخص کافر به لحاظ ماهیت دینی متکبر است، در قرآن متکبر کانون همه خصوصیات منفی است[1] «قال الملأ الذین استکبروا من قومه للذین استضفعوا لِمِنْ آمن منهم اتعلمون ان صلحاً مرسل من ربه قالوا انا بما ارسل به مومنون قال الذین استکبروا انا بالذی آمنتم به کافرون[2] «بلی قد جاءتک ایاتی فکذّبتَ بها و استکبرتَ و کنت من الکافرین[3] آیات فوق نشان میدهد که متکبران ایمان نمیآورند و به همین لحاظ این نکته قابل برداشت است که کبر دقیقاً نقطه مقابل ایمان است. «قال موسی انی عُذْتُ بربی و ربکم من کل متکبر لایومن بیوم الحساب[4]» 2ـ بغی: معنای واژه بغی بیش از حد تعدی کردن است[5] آیات زیر نمونههایی از کاربرد این واژه را نشان میدهد: «و لو بسط الله الرزق لعباده لبغو فی الارض و لکن ینزل بَقَدر ما یشاء انه بعباده خبیر بصیر[6] » نسفی عبارت لَبَغَوا ـ سرکشی میکند ـ را چنین تفسیر میکند «و هو الکبر ایْ لتکبروا) بغی به معنای کبر و اینکه آنان کبر میورزند[7] توضیح فوق را آیهی دیگری از قرآن مجید تصدیق میکند «ان قارون کان من قوم موسی فبغی علیهم و اتیناه من الکنوز ما ان مفاتحه، ان مافتحه لتنوا بالعصبه اولی القوه اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین... و لا تبغ الفساد فی الارض ان الله لا یحب المفسدین[8]» چنان که میبینیم واژه بغی در خود آیه معنا شده است ابتدا با فعل دیگری، یعنی فرح در عبارت لاتفرح معادل گذاشته شده است این فعل اخیر در اصل به معنای از چیزی زیاد شادمان شدن است از اینجا روشن میشود که واژه بغی به، خصوص به) این حقیقت اشاره دارد که قارون از ثروت و دارایی خود مغرور شده و به قدرت دنیایی خویش غره گشته بود و فساد به عنوان تجلی ملموس آن حالت باطنی که بوسیله بغی توصیف شده ذکر گردیده است[9]. 3ـ طغیان: این واژه به معنای تجاوز از حد در عصیان و نافرمانی[10] و هرچیزی که از اندازه تعدی و تجاوز کند[11] اطلاق میشود. این واژه اغلب همراه با کفر به کار میرود و این نشان میدهد که این دو کلمه تقریباً مترادف هم هستند «و قالت الیهود یدالله مغلوله... و لیزیدن کثیرا منهم ما انزل الیک من ربک طیغانا و کفراً...[12] «و اما الغلام فکان ابواه مومنین فخشینا ان یرهقهما طغیانا و کفراً[13] منافقین هنگامیکه مومنین را میبینند میگویند ایمان آوردیم و هنگامیکه شیطان را میبینند میگویند ما با شما هستیم و... قرآن مجید در وصف اینگونه رفتار استهزاءگونه منافقان واژه طغیان را بکار میبرد. «و اذا لقوا الذین امنوا قالوا امنّا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزئون الله یستهزی بهم و یمدّهم فی طغیانهم یَعْمَهون[14]» 4ـ کفر: معنای اصلی ریشه کفر پوشیدن و نهان ساختن است[15] . بیشترین موارد استعمال کفر در معنای عدم اعتقاد به خداوند و روز جزاست و آیات بسیاری از قرآن مجید را در بردارد که در این موارد نه در مقابل مفهوم لشکر که در مقابل با ایمان مطرح است[16]. کرمانی از شارحان صحیح بخاری میگوید فعل کفر 2 مصدر متفاوت دارد یکی کفر که در مقابل با ایمان است و دیگری کفران که در تقابل با کلمه شکر است که در این مفهوم معنی آن ناسپاسی در برابر اعطای نعمت است[17] و در قرآن نیز این دو معنای مختلف بکار رفته است. مانند «ان الذین کفروا بعد ایمانهم ثم ازدادوا کفراً الن تقبل توبتهم و اولئک هم الضالون[18] و «فاذکرونی اذکرکم و اشکروالی و لاتکفرون[19] 5ـ اسراف: معنای این واژه زیادهروی و یا تجاوز[20] و به بیان بهتر اسراف در اصل معنای در گذشتن از حد لازم را دارد بیآنکه مفهوم تخطی و تجاوز به حقوق دیگران باشد و به تعبیر دیگران اسراف به معنای بریز و بپاش کردن است[21] و لذا نا متعارف بودن و زیادهروی کردن است: «یا بنی ادم خذوا زینتکم عند کل مسجدو کلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین[22]» که در وصف زیادهروی در خوردن و آشامیدن بکار رفته است واژه اسراف در برخی از آیات دقیقاً مترادف با کفر و شرک عمل میکند و به راحتی در مییابیم که بین این سه واژه ارتباط و پیوند نزدیکی برقرار است: «و لوطاً اذ قال لقومه.... انکم لَتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم مسرفون[23] در آیه زیر فعل اسرف به، کارهای فردی اشاره دارد که از یاد خدا دل گردانیده و همه عمر را در لهو و لعب گذرانیده و به آیات وحی که بر او فرستاده شده بیاعتنایی کرده است: «قال کذلک اتتک ایاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی و کذلک تجزی مَنْ اسرف و لم یومن بایات ربه و لعذاب الاخره اشد و ابقی[24] 6ـ ضلالت: ضلال در لغت به معنای گم شدن و راه گم کردن[25] و ضد هدایت و رشاد بکار رفته است[26]. اما در معنای دینی عبارت است از انحراف و خروج از صراط مستقیم[27] مانند «من اهتدی فانّما یهتدی لنفسه و من ضل فانما یضل علیها و لا تزر وازره وزراخری و ماکنا معذبین حتی نبعث رسولا[28]» «افتری علی الله کذبا ام به جنّه بل الذین لایومنون بالاخره فی العذاب و الضلال البعید[29]. شرک به عنوان یکی از مفاهیم ضد ارزشی در قرآن کریم یکی از موارد و مصادیق ضلال به شمار میآید. «یدعون من دون الله ما لا یضره و ما لا ینفعه ذلک الضلال البعید[30]» «و اذ قال ابراهیم لابیه آذر اتتخذ اصناما آلهه انی اراک و قومک فی ضلال مبین[31]» 7ـ زیغ: زاغ از مصدر زیغ به معنای منحرف شدن از مسیر هدایت[32]» خروج از صراط مستقیم[33] و انحراف از راه حق و حقیقت است[34] مثال نوعی استعمال این واژه در قرآن چنین است. «فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتعبون ما تشابه منه ابتغاء و الفتنه... ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب[35]» ارتباط معنایی زیغ و فسق که هر دو تقریباً به معنای انحراف و خروج از فرمان الهی است در جریان قوم منحرف و نافرمان حضرت موسی علیه السلام به خوبی نموده شده است. «و اذ قال موسی لقومه یا قوم لم توذوننی و قد تعلمون انی رسول الله الیکم فلما زاغو ازاغ الله قلوبهم و الله لا یهدی القوم الفاسقین[36]» در قرآن واژه دیگری هست که دقیقاً در مترادف با زاغ بکار میرود این واژه از فعل صرف به معنای دل گردانیدن از حق و اضلال را انحراف دل[37] از هدایت الهی جهت نافرمانی و نادانی است. کلمه صرف دارای این معنای ضمنی است که عقل و فکر خود ر ا بکار نینداخته و از فهم و فقه برخوردار نیستند و دلهایشان از حق برگردانیده میشود: «و اذا ما انزلت سوره نظر بعضهم الی بعض هل یراکم من احد ثم انصرفوا صرف الله قلوبهم بانهم قوم لا یفقهون[38]» 8ـ سبیل غیّ: سبیل به معنای طریق و غی به معنی فساد و ضد رشد دقیقا در مقابل سبیل رشد بکار رفته است. مانند سأصرف عن آیاتی... و ان یرو کل ایه لا یومنوا بها و ان یرو سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و ان یرو سبیل الغی یتخذوه سبیلا ذلک بانهم کذبوا بایاتنا و کانوا عنها غافلین[39]» این ایه در وصف احوال قوم موسی آمده است که آنان بدلیل آنکه به ناحق سرکشی کردند و از آیات خداوند معرض شدند دچار گمراهی از راه رشد شده و علت این امر تکذیب آیات الهی و غفلت ذکر شده است. نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|