وبلاگ رسمی علی ترکاشوند | ||
|
دوگانگی بنیادین سالکان صراط مستقیم و سالکان صراط عوج در قرآن اصحاب بهشت و دوزخ به دو عنصر بنیادین که تقابل و تضاد ریشهای با یکدیگر دارند تقسیم میشوند این دو گروه را اصحاب صراط مستقیم و اصحاب صراط عوج مینامند: الف ـ سالکان اصحاب صراط مستقیم: 1ـ رسول اکرم: ایشان دارای جایگاه و منزلت فوقالعاده خاص است، ایشان مثل اعلی نمونه بارز و مصداق اتم سالک صراط مستقیم و بلکه خود صراط مستقیم است: «یس و القرآن الحکیم انک لمن المرسلین علی صراط مستقیم[1]» که با تاکید خدای سبحان بر صراط مستقیمی بودن پیامبر (ص) گواهی میدهد در جای دیگر با دستور تمسک به وحی الهی دیگر باربر صراط مستقیم بودن پیامبر (ص) گواهی میدهد. «فاستمسک بالذی اوحی الیک انک علی صراط مستقیم[2]» ناگفته پیداست پیامبر (ص) به عنوان خاتمالنبین الگوی تمام عیار برای کافه ناس از سوی خداوند معرفی و به تأسی از ایشان دعوت شده است «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجو الله و الیوم الاخر ذکر الله کثیرا[3]» و این تبعیت زمانی محقق میشود که عملاً از سیره پبامبر (ص) پیروی شود «ما افاء الله... ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عند فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب[4]» ناگفته پیداست که همه انبیاء الهی سالک و هادی به صراط مستقیماند آیاتی که در قرآن کثیری از انبیاء عظام به عنوان مجتبیان و ارشاد کنندگان به صراط مستقیم یاد شدهاند چنین است: «و وهبنا له اسحق و یعقوب کلّاً هدینا و نوحا هدینا من قبل و من ذریته داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هرون و کذلک نجزی المحسنین و ذکریا و یحیی و عیسی و الیاس کل من الصالحین و اسمعیل الیسع و یونس و لوطاً و کلا فصلنا علی العالمین و من ابائهم و ذریتهم و اخوانهم و اجتبینهم و هدینهم الی صراط مستقیم[5]» 2ـ متقین: بنای قرآن این نیست که بخواهد اوصاف مذکور در آن را تعریف لفظی کند بلکه با اندک ورق زدنی به قرآن آدمی در مییابد که اوصاف را تعریف نکرده بلکه مصداق و ویژگیهای آن را تبیین نموده است لذا در قرآن متقین تعریف نشده است تا بدانیم که متقین از نظر تعریف اصطلاحی به چه کسانی میگویند بلکه ویژگیهای آن را برشمرده است لذا در قرآن متقیان به اوصاف پسندیده و خصلتهای نیک و پاداشهای در خور ستوده شدهاند شاید بیان آن این باشد که میخواهد به دوستداران خود این را بفهماند که اگر میخواهی چنین صفتی در تو یافت شود باید پیرو چنین کسی باشی و صرف تعریف لفظی آدمی دارای چنین خصائصی نمیشود و برای طی مسیر باید دنبال سالک واقعی رفت بعنوان مثال اگر میخواهی صفات متقی در تو یافت شود باید به دنبال کسی رفت که خود چنین صفاتی را داراست و... «ان المتقین فی جنات و عیون ءاخذین ما آتهم ربهم انهم کانوا قبل ذلک محسنین کانوا قلیلاً من الیل ما یَهْجَعون و بالاسحارهم یستغفرون و فی اموالهم حق للسّئل و المحروم» باید خاطرنشان کرد که در اینجا و در آيه بعدی دو واژه متقین و محسنین برابر گرفته شده است و نشان از رابطه معنایی نزدیک بین این دو واژه است «ان المتقین فی ظلال و عیون و فواکهُ مما یَشْتهون کلوا و اشربوا هنیئاً بما کنتم تعلمون انا کذلک نجزی المحسنین[6]» در مثال زیر فوز و رستگاری از آنِ متقین دانسته شد. و به یک سری از پاداشها و اعطاء الهی اشاره میکند: «ان المتقین مفازاً حد ائق و اعنابا و کواعب اترابا و کاسا دهاقا لا یسمعون فیها لغوا و لا کذابا جزاء من ربک عطاء حسابا رب السموات و الارض و ما بینهما الرحمن لا یملکون منه خطابا یوم یقوم الروح و الملائکه صفا لا یتکلمون الا من اذن الرحمن و قال صوابا ذلک الیوم الحق فمن شاد اتخذوا الی ربه مَئابا[7]» مثال فوق به صورتی روشنتر به ما میگوید که اعطای الهی بیحساب نیست بلکه پاداشهایی که خداوند به پارسیان بخشش میکند مسلما به خاطر ویژگیهایی است که متقیان در دنیا داشتهاند از جمله مشخصههای آنان چنین یاد شده است. «الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقنهم ینفقون و الذین یومنون بما انزل من قبلک و بالاخره هم یوقنون[8]» به آسانی میتوان فهمید که در قرٱن مومنین و متقین اغلب مترادف با یکدیگر بکار میروند «زین للذین کفروا الحیوه الدنیا و یسخرون من الذین امنوا و الذین اتقوا فوقهم یوم القیامه و الله یرزق من یشاء بغیر حساب[9]» «و اذ قال الحواریون یعیسیابن مریم هل یستطیع ربک ان ینزل عیلنا مائده من السماء قال اتقوا الله ان کنتم مومنین[10]» بدین ترتیب اگر ترس از خدا عنصر اصلی مفهوم ایمان است بسیار طبیعی است که کفر درست عکس آن باشد در قرآن مجید کلمه متقی پیوسته در تضاد با کافر بکار میرود «مثل الجنه التی وعد المتقون تجری من تحتها الانهار اکلها دائم و ضلها تلک عقبی الذین اتقوا و عقبی الکافرین النار[11]» 3ـ مؤمنین: برخی از ویژگیهای مومن حقیقی در آیه زیر شمرده شده است. «انما المومنین الذی اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون الذین یقیمون الصلوه و مما رزقنهم ینفقون اولئک هم المومنون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفره و رزق کریم[12]». همان طور که در آیه روشن است به سهولت فهمیده میشود که ارتباط بسیار نزدیکی بین دو واژه مؤمن و متقی وجود دارد چنان که «الذین یقیمون الصلوه و ممّا رزقناهم ینفقون» جزء صفات متقی بیان شد در این آیه نیز صفت مومن واقعی قرار گرفته است. در مثال زیر عالیترین تجلیات پرهیزکاری در شخص مومن وصف شده است. «التائبون العابدون الحمدون السائحون الراکعون الساجدین الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکرو الحافظون لحدود الله و بشر المومنین[13]» بنابراین با توجه به آیات مذکوره فهمیده میشود که مومن واقعی همان شخص متقی است و متقی همان شخص مؤمن است. ایمان واقعی باید مانند انگیزهای بسیار استوار آدمی را به کارهای نیک برانگیزد اگر چنین نباشد ایمان واقعی و مؤمن راستین تحقق پیدا نمیکند لذا ضرورتا مومنین و میراثداران بهشت در صورتی رستگار دانسته شدهاند که اعمال و سجایای خواسته شده را تحقق بخشند. در آیهای که نقل میشود مومن واقعی کسی است که تابع بیچون و چرای اوامر خدا و رسول خدا باشد. «و ما کان لمومن و لا مومنه اذا قضی الله و رسوله امراً انْ یکون لهم الخیره من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا[14]» 4ـ مصلین: در آئین اسلام به نماز توصیهای اکید و از نمازگزاران تجلیل خاصی شده است. حضرت ابراهیم (ع) در یکی از دعاهای خود ملتمسانه از خدا میخواهد خود و زریهاش را برپا دارندگان نماز قرار دهد و خواستهاش مورد استجاب واقع شود «رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی ربنا و تقبل دعاء[15]» نمازگزاران واقعی کسی هستند که از صفات نکوهیده برکنارند. قرآن کریم در بیان اهمیت صلوه در سوره مدثر و رابطه مصلین با صراط مستقیم و بهشت بعد از آنکه به گوشهای از شرح حال اصحاب الیمین و گروه مقابل آنها پرداخته از زبان بهشتیان به دوزخیان چنین میفرماید: «ما سلککم فی سقر قالوا لم نکن من المصلین[16]»: چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت میگویند ما از نمازگزاران نبودیم». این آیات بینانگر این مهم است که اگر نماز میخواندیم نماز ما را به یاد خدا میانداخت و نهی از فحشاء و منکر میکرد و ما را به صراط مستقیم الهی دعوت مینمود[17]. ب ـ سالکان اصحاب صراط عوج (جحیم): 1ـ شیطان: در لغت از ماده شطن به معنای دور شدن[18] است و بعضیها نیز آن را «البعید من الخیر یعنی دور شده از خیر معنا کردهاند[19] آنگاه آن را شیطان معروف و به معنی هر مترد و طاغی گرفتهاند اعم از آن که جن باشد یا انس یا جنبدگان[20] و مصداق کاملی است برای مفهوم انحراف از حق و اعوجاج در سلوک راه طاعت و خروج از مراتب صدق و وفاء در فرهنگ قرآنی شیطان به عنوان نماد و سنبل پلیدیها شناخته شده که همواره انسان را به سوی ارتکاب اعمال ناشایست فرا میخواند «یا ایها الذین امنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتبنوه لعلکم تفلحون انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوه فهل انتم منتهون[21]» و در قسمت پایانی آیه فوق بازداشتن از ذکر پروردگار و برانگیختن به کردار زشت از جمله ویژگیهای شیطان است. در آیات بسیاری از قرآن شیطان به عنوان دشمن انسان معرفی شده است و به شدت از تبعیت و اطاعت او نهی شده است «یا ایها الناس کلوا مما فی الارض حلالا طیبا و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین[22]» آنچه در خور یادآوری است این است که آنچه به شیطان و اعوان او داده شده از حول قوه الهی است و آنها مطلقاً استقلالی ندارند گرچه در علت تفویض قدرت وسوسه با آنها سخن بسیار است حدود تسلط و شیاطین فقط وسوسه قلبی و بهتر نمایاندن بدیها و بالعکس است و جز این تسلطی ندارند و در قرآن مجید هر چه در کار آنها گفته شده برگشت همه بر این اصل است[23] چنانکه شیطان خود در قیامت بمردم خواهد گفت «ما کان لی عیلکم من سلطان الّا ان دعوتکم فاستجبتم لی...[24]»: یعنی من بر شما تسلطی نداشتم جز آنکه شما را خواندم و از من قبول کردید. 2ـ فرعون: بالاترین مظهر استکبار و غرور احمقانه و سالک بزرگ صراط جهنم است. ساختار شخصیتی وی در قرآن منحصر به فرد است طغیان یکی از مشخصههای بارز او بود که خیلی از رزائل دیگر از جمله تکذیب، عصیان، ادبار، انانیت و... ناشی از آن است: «اذهب الی فرعون انّه طغی فقل هل لک الی ان تزکی و اهدیک الی ربک فتخشی فارئه الایه الکبری فکذب و عصی ثم ادبر یسعی فحشر فنادی فقال انار ربّکم الاعلی[25]» فرعون در قیامت پیشتاز اهل ٱتش است و همانگونه که در سرای فانی قومش را به آتش فرا خواند در سرای باقی نیز آنان را وارد آتش میکند «یقوم قومه یوم القیامه فاوردهم النار و بئس الورد المورودو اتبعوا فی هذه و لغه و یوم القیامه بئس الرفد المرفود[26]» به جرأت میتوان گفت هیچ شخصی همانند فرعون مورد تهدید خدا واقع نشده است تا جاییکه سرگذشت وی را تا قیامت مایه عبرت دیگران قرار داده است «فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیه و ان کثیراً من الناس عن ایاتنا لغافلون[27]» 3ـ منافقان: بنظر راغب در مفردات و فیومی در مصابح، تسمیه منافق از «نفق» بمعنی نقب است که از راهی به دین وارد و از راه دیگر خارج میشود بهرحال منافق را از آن منافق میگوییم که از ایمان خارج شده است. منافق از کافر خطرناکتر است و عذاب او در آخرت از کافر سختتر است زیرا که به حکم دزد خانگی است و پلی است که کفار بوسیله آن به خرابکاری در اسلام راه مییابند[28] قرآن مجید میفرماید: ان المنافقین فی الدرک الاسفل[29] یعنی منافقان در پائینترین درجه آتشند و نیز فرموده «وعد الله المنافقین و المنافقات و الکفار نار جهنم[30]» 4ـ کافران: کفر به معنای پوشاندن است شب را کافر گوئیم که اشخاص را میپوشاند بزرگترین کفر انکار وحدانیت خداوند یا دین یا نبوت است در مجمع فرموده: کفر در شریعت عبارت است از انکار آنچه خدا معرفت آن را واجب کرده از قبیل وحدانیت و عدل خدا و معرفت پیغمبرش و آنچه پیغمبر آورده از ارکان دین، سپس هر که یکی از اینها را انکار کند کافر است بهر حال کافر کسی است که اصول یا ضروری دین را انکار کند بنابراین هر که صراط را انکار کند چون بنابر اعتقاد ما صراط از ضروریات دین به حساب میآید[31] کافر است آیه زیر مدعای ما را ثابت خواهد کرد. «الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله زدناهم عذابا[32]» در این آیه سبیل الله که همان صراط باشد از مصادیق دین بشمار میرود و حق میباشد و چون آن را تکذیب و صدّ کردهاند از کفار محسوب میشوند و از ٱنجا که ظهور اکثر آیات در کفر عنادی است لذا در آیه مذکور که میفرماید «الذین کفروا و صدو عن سبیل ا... زدناهم عذابا» این مهم را میفهماند که چنین کسانی از روی عناد و لجاج به حق تسلیم نشده. و ایمان نمیآورند یعنی آنانکه حجت بر آنها تمام شده و مورد تبلیغ دین قرار گرفته ولی نسبت به آن چشمپوشی کردند[33] در قرآن آیات کثیری در وصف حالات درونی و باطنی کافران آمده است عبارت قست قلوبهم تعبیری است که در قرآن به کرات در وصف قلوب کافران که از روی عناد و لجوجانه در مقابل دعوت حق ایستادگی میورزند بکار میرود «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره او اشد قسوه...[34]» 5ـ مشرکان: مشرک لفظاً به معنای کسی است که برای خداوند شریک قائل میشود[35]. شرک از جمله معاصی است که وعدهی غفران داده نشده است و مشرک در بیان قرآن به سبب شرکورزی به گمراهی شدید توصیف شده است: «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء و من یشرک بالله فقد ضل ضلالاً بعیداً[36]» 6ـ ضالین و مغضوبین: ضلال مصدر آن از فعل ضل راغب گوید الضلال: العدول عن الطریق المستقیم» یعنی منحرف شدن از راه راست را گویند و در مقابل هدایت است[37] چنان که فرموده: «قل ربی اعلم من جاء بالهدی و من هو فی ضلال مبین[38]» در آیه زیر نصاری از مصادیق ضالین و یهود از مصادیق مغضوبین یاد شدهاند[39]. «صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم و الاالضالّین[40]» ولی با ملاحضه آیات قرآنی معنی این دو کلمه را اعمّ از یهود و نصاری نشان میدهد و هر یک در جای دیگری بکار میرود و قابل جمع است[41]. نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|